• بدانيد كه اگر كسي درس بخواند تا ملاي درجه ي يك بشود و به قدري تقوا داشته باشد كه سلمان عصر گردد، يك چنين ملاي عالم عادل فقيه متقي همه چيز تمام، اگر دنيا را نشناخت، چنانچه خدا رحمش نكند، ممكن است همين آدم، وسيله اي براي شيطان بشود!...الان چه قدر افرادي هستند كه آدمهاي خوبيند، اما شيطاني نزد آنها مي رود و مي گويد: آيا خبر داري كه در جمهوري اسلامي اين دادگاه ها چه مي كنند؟او هم مي گويد چه كار مي كنند؟ پاسخ مي شنود كه بله! يك نفر را گرفتند، اين قدر هم به او ماليات بستند. او هم مي گويد ،عجب مردمان بدي هستند! حالا گيرم كه يك مورد هم راست باشد-(الجزئي هل يكون كاسبا او مكتسبا)- آيا دليل مي شود كه ما جمهوري اسلامي به اين عظمت را ،به خاطر اينكه چهار دادگاه ،فلان غلط را مي كنند، مورد تهاجم قرار بدهيم؟
• غرض، شما بدانيد كه وظيفه تان،درس خواندن و متقي شدن است، اما فقط اين دو مورد نيست. در كنار اينها،ابزار و چشمي هم لازم است كه اگر آن چشم و آن بصيرت نباشد،اينها به ضرر شما و به ضرر مردم تمام خواهد شد.
• آن كسي كه برود گوشه ي خانه اش بماند، نه بداند كه دشمن اسلام، چه كار مي خواهد بكند، نه بداند كه امروز،مسلمين نيازمند چه هستند، نه بداند كه امروز، ذهنيت و واقعيت زندگي مسلمانان را چه چيزهايي تهديد مي كند، نه بداند كه جريان فساد و انحراف كدام است، نه بداند كه دشمن از چه راه هايي وارد مي شود كه جامعه ي اسلامي را از بين ببرد و نابود كند، نه بداند كه حيله هاي دشمن چيست و راه هاي مقابله ي با آن كدام است، از وجود خطرات عظيم استكبار جهاني اطلاع ندارد، نمي داند كه صهيونيسم و ارتجاع و امپرياليسم و استكبار جهاني و مكتب هاي الحادي و التقاط چيست،حالا مي رود،جواهر را باز مي كند و چهار جلد كتاب حديث را جلويش مي گذارد ، تا براي مكلفان و اداره ي زندگي آنها،حكمي استنباط كند. اين فرد نمي تواند تفقه در دين پيدا كند...
• آن كسي كه (من كل فرقه طائفه) راه مي افتد...با مشكلات جامعه برخورد مي كند، آن كسي كه دشمنان داخلي و در لباس دوست را مي بيند ، دشمني ها را مي شناسد...شيوه هاي دشمني آنها را مي فهمد، جنگ تحميل شده بر ملت مسلمان- چه جنگ نظامي و چه جنگ فرهنگي - را درك كند، مي تواند آيات قرآني را هم درست بفهمد و درك كند. البته در صورتي كه درس خوانده و زحمت كشيده باشد...
• يك روز بود(در دوران طاغوت) كه استاندار، فرماندار و رئيس شهرباني ، از بالا تا پائين، فاسد و فاسق و رشوه خوار بودند و مردم را اذيت و ناراضي مي كردند...اصلا مبناي كارشان بر فساد بود. در چنين وضعيتي ، اينها(برخي روحانيون) نشسته بودند،(كالحجر في جنب الانسان). اصلا گويي كه در كنار آنها هيچ حادثه اي اتفاق نمي افتد و قضيه، به آنها هيچ ربطي ندارد.ساكت و صامت بودند، راهشان را مي رفتند،نمازشان را مي خواندند،اگر مسجد داشتند، مسجدشان را مي رفتند، وجوهاتشان را مي گرفتند، خانه ي مريدي مي رفتند،شام و نهاري مي خوردند....وقتي هم مي گفتيم پس چرا آخر حرفي نمي زنيد ، مبارزه اي نمي كنيد، مي گفتند: ...ما يك پادشاه شيعه و يك حكومت شيعه داريم!.آن روز تحمل مي كردند،
اما امروز كه تمام چارچوب اين نظام،بر مبناي اسلام است، در راس اين نظام، يك مجتهد عادل زكي تقي زاهد است...اگر يك وقت، اشتباهي هم سر بزند...انگار ديگر شيعه و تنها كشور شيعه،تمام شد!!اصلا نه كار مي كنند، نه كمك مي كنند، نه همكاري مي كنند، نق هم مي زنند!اينها بر اثر چيست؟...بعضي بر اثر هواي نفس و اغراض و امراض است، بعضي هم بر اثر تحليل غلط و درك غلط است...
نظرات شما عزیزان:
http://www.fatemiyon.ir/index.php/1389-08-30-20-02-44/1390-0 7-28-18-07-41/5611-1390-11-28-20-32-21















































